0
کتاب از فرانکفورت تا رقه
ارسال از روز کاری
خرید اقساطی با دیجی پی
راهنما
کتاب از فرانکفورت تا رقه؛ گفتوگو با اعضای داعش توسط دکتر هادی معصومی زارع نوشته شده است.
این کتاب شامل مصاحبههایی با جهادگرایان سلفی و خانوادههای آنان است که نویسنده با صرف زمان و تلاش زیاد، توانسته است این مصاحبهها دست پیدا کند. او بهطور مستقیم با اعضای داعش همصحبت شده و تلاش کرده است تا از زندگی و باورهای آنان درک کاملی پیدا کند.
نویسنده در این کتاب، علاوه بر مطالعات کتابخانهای، به صورت میدانی نیز با جهادگران سلفی دیدار و گفتگو کرده است. او در تلاش برای درک عمیقتر از این جنبشها، به دستآوردن دیدار و شنیدار مستقیم از افراد مرتبط با داعش بوده است.
ایشان، گاه برای ایجاد احساس همدلی، چندین روز و شب را با برخی از متهمان در زندانهای عراق زندگی کرده و با آنها همصحبت و همسفره شده و در کنارشان سر بر بالین گذاشته است؛ گونهای از مشارکت غیرمستقیم در طبقهی پژوهشهای کیفی!
هادی معصومی زارع، پژوهشگر مطالعات بینالملل است که حضور میدانی فعالی در بحرانهای اخیر در عراق، سوریه و لبنان داشته و تلاش کرده است تا از فراخور مشاهده و مشارکت مستقیم در تحولات این مناطق به درک صحیحتری از آنها برسد.
کتاب از فرانکفورت تا رقه مناسب برای کسانی است که به دنبال درک عمیقتر از جنبشهای جهادگرایی سلفی و داعش و تحولات جامعهشناختی در عراق هستند.
نویسنده با مصاحبههای خود، سعی کرده است تا نگاهی عمیقتر به عقاید و باورهای افراد مرتبط با داعش داشته باشد و این نگاه را در قالب یک کتاب به اشتراک بگذارد.
بنابراین، پیشنهاد میشود که علاقمندان به مطالعات جامعهشناسی، علوم سیاسی و مطالعات منطقهای، کتاب از فرانکفورت تا رقه را مطالعه نمایند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«تازه از عملیات سخت فلّوجه به بغداد برگشته بودم. در غروبی دمکرده، با مهند و ستار مشغول صرف افطار بودم که لابهلای صحبتهایشان اسم چند داعشی بازداشتی را به زبان آوردند. از مدتها پیش، دنبال همصحبت شدن با اعضای داعشی بودم که به هزار و یک علت جور نشده بود. اما حالا باخبر شده بودم که درست همانجا، در ساختمان پشتی ما، بازداشتگاهیست که در آن چند عضو گروه داعش و القاعده نگهداری میشوند. بی هیچ درنگی، از آنها خواستم ترتیبی دهند تا با آن حضرات گفتوگو و مصاحبه کنم. سریعتر و سادهتر از چیزی که تصورش را میکردم، قبول کردند و گفتند «آمادهای؟». پرسیدم «چه وقت؟». مهند خندید و گفت «همین الآن دیگر!». من هم غذا را خورده یا نخورده، از ترس آنکه پشیمان نشوند، بلند شدم لباس پوشیدم و دنبالشان به راه افتادم. فکرش را هم نمیکردم که دیدار و گفتوگوی آن شب، دروازهای شود رو به دهها مصاحبه دیگر، و در نهایت، نگارش این اثر."












