0
کتاب بگذارید خودم باشم (نرجس شکوریانفرد)
ارسال از روز کاری
خرید اقساطی با دیجی پی
راهنما
عطر سیبی که زیر بینیام میگیرد، برم میگرداند به همین جایی که نشستهام مقابل صورتی که دو ابروی در هم دارد و لبی فشرده! نگاهم روی سیب میماند و از خیال در میآیم، درستش این است که بگویم نمیخواهم و نمیگیرم اما دستان معطل ماندهاش را همراه با نگاهی خیره انقدری نگه میدارد که کوتاه میآیم، دست دراز میکنم و سیب را میگیرم اما نه میبویمش و نه حالی برای خوردن دارم به جایش بغض میآید تا روی لبهای لرزانم. چند دقیقه بعد یک لیوان آب میآید مقابلم و چشمان غمدارش خیره میشود و لبم باز نمیشود به نخواستنش، چارهای هم نیست، جرأت ندارم که نگیرمش، زندانبانم حوصلۀ حرف زدن ندارد، اما قید محبت کردن را هم نزده است












