

0
تصویری بیواسطه و واقعگرایانه از جنگ سوریه
منتشر شده در 1404/07/14
یادداشتِ علی علیبیگی بر کتاب «دختران قبیله جنگ» :
من، هفت هشت سال پیش با جواد افهمی آشنا شدم. آن موقعها اولین رمانش و شاید بتوان گفت شاهکارش را خلق کرده بود. «سوران سرد». معروف است که هر نویسنده در زندگیاش یک شاهکار خلق میکند که اوج زندگی هنری او محسوب میشود و دیگر تکرار نخواهد شد. سوران سرد به احتمال زیاد شاهکار هنری جواد افهمی باشد. هرچند من آرزو دارم اینطور نباشد!
سوران سرد یک داستان در دل برف و سرمای کردستان در زمان جنگ را روایت کرده است. شاید صدها کتاب داستان در مورد جنگ ایران و عراق خوانده باشیم، اما به نظر من سوران سرد تنها کتابی است که واژه «دفاع مقدس» را به تصویر کشیده است. اصلاً شخصیتی در این کتاب داریم که خود مجسمه دفاع مقدس است.
بعد از سوران سرد، نوبت «سال گرگ» بود. بینهایت منتظر سال گرگ بودم که ببینم جواد افهمی چه کرده. کتاب را خواندم. همان جواد افهمی بود. نوع روایتش و زبانش مثل سوران بود. اما یک پله پایینتر. شاید به این خاطر که سوران سرد شاهکار نویسندهاش بود! سال گرگ کمی شلختگی داشت. نه زیاد. شاید بخاطر راویهای متعدد. پیچیدگی خوشآیند سوران جایش را به شلختگی در سال گرگ داده بود. با این حال سال گرگ هم راضیام کرد. یک داستان خوب از دل منافقین را روایت میکرد.
چند سال منتظر جواد افهمی ماندم، اما خبری نشد. در طول این سالها فقط یک عکس از او در اینستا دیدم. ناراحت شدم. فکر کردم دیگر بیخیال نوشتن شده است. اما اینطور نبود. تا اینکه شنیدم کتاب جدید جواد افهمی به چاپ رسیده است. «دختران قبیله جنگ». جالبش این بود که انتشارات خط مقدم این کتاب را به چاپ رسانده بود! جایی که «کنعان» من هم به چاپ رسیده! عطشی که برای خواندنش داشتم دو چندان شد. سریع کتاب را سفارش دادم. دو فصل اول را که خواندم مو به تنم سیخ شد. همان جواد افهمی بود. با همان زبان و همان روایت. این اصلیترین و مهمترین ویژگی جواد افهمی بود که در رمان جدیدش حفظ شده بود و این برای من خوشآیند و البته راضیکننده بود. یک روایت دقیق و درست و پر از التهاب.
اما جواد افهمی برای من بیشتر با مهندسی داستان از نویسندگان دیگر جدا شده است. اگر کتابهای جواد افهمی را خوانده باشید به مهندسی داستانش پی خواهید برد. چند فصل ابتدایی یک مقدمهچینی و طرح مساله که رفتهرفته مخاطب درگیرش میشود و در ادامه درگیری بیشتر با داستان و عطش برای رسیدن به انتهای داستان و در نهایت پایانبندی درست. در تصور من همیشه از اتاق کار جواد افهمی یک وایتبرد بزرگ وجود دارد که اسامی شخصیتها روی آن نوشته شده است و با کلی خط و کلمه و جمله در هم پیچیده که به هم وصل شدهاند و کلی یادداشت روی کاغذ در اطراف وایتبرد روی دیوار سنجاق شدهاند! این مهندسی هم در سوران قابل دیدن است و هم در سال گرگ. در دختران قبیله هم رد پای این مهندسی باز دیده میشود.
در این کتاب ما ابتدا با سوسن طرفیم و البته حمزه. اما سپس حورا و نامزدش رئوف وارد داستان میشوند. داستان مال حوراست. از شیعیان فوعه و رئوف سنی مذهبی که تا پای جان حاضر است بخاطر عشقش بایستد و سعی دارد او را از مهلکه جنگ دور کند. به راستی آنها از دنیا چه میخواهند؟! یک زندگی ساده با مشکلات ساده و معمولی و البته دور از جنگ و کشتار. با هر اعتقادی و باوری و مذهبی.
جواد افهمی قبلاً هم سابقه برداشت آزاد از یک واقعه تاریخی را در کتاب سال گرگ تجربه کرده است. در کتاب دختران قبیله جنگ هم باز به سراغ همین کار رفته است. واقعه فوعه و کفریا که چند سال پیش در سوریه رقم خورد. این واقعه شده دستآویز نویسنده و تا جای ممکن این واقعه را داستانی و انسانی کرده و به زیبایی در قالب داستان ارائه داده است.
نکته بعدی پرداخت دقیق و درستِ اتمسفر داستانی است. نمیدانم جواد افهمی به فوعه و کفریا و بنش رفته و آنجا را از نزدیک دیده است یا نه. که البته بعید به نظر میرسد. اما اتمسفر به قدری دقیق و درست ساخته شده است که گویی نویسنده با آنها زندگی کرده و آن شهرها و روستاها را از نزدیک دیده است.
علاوه بر این شخصیتها هم درست ساخته شدهاند و علیرغم اینکه داستان ایجاب میکند دیالوگهای اعتقادی و آرمانگرایانه بگویند، اما اصلاً دیالوگها از داستان بیرون نمیزنند و کاملاً بر دهان شخصیتها مینشینند. وقتی شخصیتها دارند صادقانه از یک هدف بزرگ حرف میزنند مخاطب باورشان میکند و هرگز آنها را گندهگویی قلمداد نمیکند. بهترین نمونهاش دیالوگهای حمزه است که رفته و عضو گروه داعش شده است. او از یک ایمان عجیب و غریب و یک آرمانِ توهمآلود صحبت میکند و ما کاملاً منظورش را میفهمیم. در مقابل حیرت سوسن از این اتفاق را هم درک میکنیم.
هنوز هم برای مخاطب ایرانی جای سوال است که انسانهای یک شهر و یک کشور که سالیان دراز در کنار هم برادرانه می زیستند، چگونه یک شبه به دشمنِ هم تبدیل شدند و تشنه خون یکدیگر شدند؟!
دختران قبیله جنگ سعی دارد به این سوال جواب دهد و اتفاقات سوریه را لخت و عریان نشان مخاطب ایرانی و شاید جهانی دهد. تبعات جنگ بدون پرده و واسطه به مخاطب نشان داده میشود و مخاطب خودش را در جای حورا یا رئوف میگذارد و جای او تصمیم میگیرد. هم شروع کتاب درخشان است و هم پایان آن. یک صحنه نفسگیر و کاملاً درگیرکننده از جواد افهمی را شاهد هستیم که مو به تن آدم سیخ میکند.
همچنین دوست دارم از صحنههای داخل اتوبوس نیز بنویسم. اتوبوسی که دارد مسافرانش را به ابدیت میبرد و در جایجای داستان حضور دارد. انگار که قسمتی از واقعه فوعه و کفریا با اتوبوس گره خورده است. این اتوبوس دنیایی است که موقت و گذران است. هر لحظه در حرکت است و هر لحظه مترصد حادثه و مسافرانی که لاجرم در این اتوبوس همرکاب همدیگرند و باید باهم این مسیر را طی کنند. با تمام گرفتاریها و مشکلات.
کتاب «دختران قبیله جنگ» یک کتاب خوب و سرپا از تبدیل وقایع سوریه به داستان است که قطعاً به خواندنش میارزد و میتوان ساعتها در موردش صحبت کرد. مجدداً به نویسنده کتاب تبریک عرض میکنم و امیدوارم شاهد درخشش این کتاب و نویسندهاش باشیم.
کتاب
جواد افهمی
کتاب دختران قبیله جنگ
دختران قبیله جنگ
